سلام به شما دوستان خوبم ، به وبلاگ آبجی صبا ( وب خودتون ) خوش اومدین .
درباره من
سلام میکنم حضور محترم شما دوستان خوبم . وقتتون به خیر و شادی . ان شاالله سعی میکنم مطالبی که به نظرم قشنگ میاد رو داخل وب، واسه شما دوستان گلم قرار بدم :) ..................................
آرزو دارم ناخواسته به دست آورید، آنچه را که بی صدا از قلبتان گذر کرده است و آنگاه شگفت زده با خود بیندیشید ...............
کسی برایم دعا کرده بود ؟ :)
ادامه...
سخن از ماندن نیست ،
من و تو رهگذریم ،
راه ...
طولانی و پر پیچ و خم است ،
همه باید برویم تا افقهای وسیع ،
تا آنجا که ...
محبت پیداست و شاید اینجا سر آغاز بودن است
و من و تو و هیاهوئی در شهری سبز و آبی و خاکستری
ما می گریزیم شاید از بودن
شاید از ماندن
شاید از رفتن
جز هراس ما را چه باید
من و تو رهگذریم
به فردا بیندیش
به طلوعی دیگر ...
و به آغازی دوباره و ما گشاینده ی راهیم ...
لغزش صبر مداومت
ولی ...
بدان و باور کن
اینجا بدون شک آغاز بودن ماست .....
باز باران،
با بهانه،
با نواهای فراوان
میخورد بر پشت شیشه
من در آن تاریکی شب
خیره مانده
پشت شیشه
سایهها لرزان و ترسان
یادم آرد روز باران:
رفتی از پیشم چه غمگین
سرد و سنگین
سوی فرداهای پنهان
من جوانی بیست ساله
شاد و سرخوش
خام و مدهش
مست و پر راز و رمنده
با دو بال چون فرشته
میپریدم همچو جادو
میشنیدم از لب تو،
قصههای عاشقانه
هر چه میگفتی تو ای یار
بود زیبا و فریبا
شاد بودم
با سرودت میسرودم
ای دریغا، بس دریغا
«آسمان گردید تیره»
بسته شد درهای رویا
ریخت کاخ آرزوها
من رها گشتم در این سو
تو گریزان از فرا سو
ساعت دیوانه نالان
قطرههای تیز باران
من بماندم پشت شیشه
خیره بر دنیای تیره
دل پریشان، چشم گریان
اندک اندک باد پیچید
برد این ابر پریشان
وز پس آن تیره دنیا
گشت خورشیدم نمایان
بس دلارا بود دنیا
وه چه زیبا بود دنیا!
مست از عطر جوانی
گشت دنیایم فسانه
«بشنو از من کودک من»
همدم خوب و فریبا
گر نباشد همره تو وقت باران
نیست زیبا، نیست زیبا، نیست زیبا
«بشنو از من کودک من»
همدم خوب و فریبا
گر نباشد همره تو وقت باران
نیست زیبا، نیست زیبا، نیست زیبا ...
مرسی ، زیبا بود ...
عید شما هم مبارک دوست خوبم
مرسی عزیزم
سخن از ماندن نیست ،
من و تو رهگذریم ،
راه ...
طولانی و پر پیچ و خم است ،
همه باید برویم تا افقهای وسیع ،
تا آنجا که ...
محبت پیداست و شاید اینجا سر آغاز بودن است
و من و تو و هیاهوئی در شهری سبز و آبی و خاکستری
ما می گریزیم شاید از بودن
شاید از ماندن
شاید از رفتن
جز هراس ما را چه باید
من و تو رهگذریم
به فردا بیندیش
به طلوعی دیگر ...
و به آغازی دوباره و ما گشاینده ی راهیم ...
لغزش صبر مداومت
ولی ...
بدان و باور کن
اینجا بدون شک آغاز بودن ماست .....
قشنگ بود . مرسی
حرف که نمیزنم از خودش نمی پرسد
این بنده خدا که لال نبود
چرا یک دفعه این طور شد؟
راحت تر است فکر کند زن ها
بعضی وقت ها کم حرف می شوند
به خودش زحمت نمی دهد
ببیند توی دل من چه خبر است ...
((فریبا وفی))
چه جالب ، به خودش زحمت تفکر نمیده که
وقتی دل دست هایم
تنگ می شود برای انگشتان کوچکت
آن ها را می گذارم برابر خورشید
تا با ترکیبی از کسوف و گرما
دوری ات را معنا کنم
((مصطفی مستور))
بسیااااااااااااااار زیبا . مرسی سایگل جان
دگر نمانده نایی . . . . . . . ای عید فطر کجایی؟ #پیشاپیش#عید#فطر#مبارک .
عیدت مبارک عزیزم
تشکر عزیزم . عید شما هم مبارک گلم
سلام عزیز دلم
منم نمیدونم چرا. فک کردم خودتون نصفه فرستادی[ناراحت]
فدای اون دل مهربونت
حتما بهت سرمیزنم
بهترینها رو برات ارزو دارم عزیزکم [ماچ][قلب]
سلام آبجی خوبم .
والا نمیدونم ، کامل فرستاده بودم
قربانت عزیزدلم
ممنونم . تشکر از لطفتون گلم
مرسی ، همچنین خانمم