آری تو راست میگویی ، آسمان مال من است ، پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است .
اما سهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای من است ؟
من نمیدانم که چرا این مردم ، دانه های دلشان پیدا نیست ...
صبر کن ای سهراب
قایقت جا دارد ؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
به سراغ من اگر می آیید تند و آهسته چه فرقی دارد ؟
تو به هرجور دلت خواست بیا
مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد
مثل مرمر شده است ، چینی نازک تنهایی من....
باز باران با ترانه ، میخورد بر بام خانه
خانه ام کو ؟ خانه ات کو ؟ آن دل دیوانه ام کو ؟ روزهای کودکی کو ؟
فصل خوب سادگی کو ؟ یادت آید روز باران ! گردش یک روز دیرین ؟
پس چه شد دیگر ! کجا رفت ؟ خاطرات خوب و رنگین !
در پس آن کوی بن بست ! در دل ما آرزو هست ؟
غرق در غمهای امروز ! یاد باران رفته از یاد ، آرزوها رفته بر باد
باز باران میخورد بر بام خانه ، بی ترانه ، بی بهانه ، شایدم ... گم کرده خانه!
سلام به شما دوستان گل بازدید کننده ، تو این وبلاگ سعی میکنم مطالب و تصاویری رو که به نظرم جالب و زیبا هست رو قرار بدم ، امیدوارم واسه شما دوستان خوبم هم زیبا و جالب باشن ، اگر دوست داشتین در مورد پستها هم نظر ارزشمندتون رو بنویسین ، خوشحال میشم .
*** خدایا ، آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم ( کورش کبیر ) ***
آوای باد انگار آوای خشکسالیست
بگذار تا بگویم تقدیر لاابالیست
باید که عشق ورزید ، باید که مهربان بود
زیرا که زنده ماندن هر لحظه احتمالیست